ایوان کفر به خود لرزید ؛ آتش زردتشتیان سرد شد، تا تو به دنیا آمدی، جای عبدالله اما خالی بود.
پدربزرگت نام زیبای محمد را برایت برگزید، قطعا او نمیدانست که روزی این نام زیبا و خاص در صدر نامهای دنیا قرار خواهد گرفت.
کسی حاضر نبود محمدِ یتیم را شیر دهد قرعه به ناچار به نام حلیمه افتاد؛ چه سعادتی برای حلیمه، اگر که می دانست چه کسی را به خانه می برد از مکه تا خانهاش را گلباران میکرد.
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل